7☆قناری زبون بسته | نازنین 1404/1/5 | 04:38
7☆قناری زبون بسته

                  پارت هدیه 

فقط تونستم ل...مو روی هم فشار بدم که این کارم بدتر کفریش کرد.

- خودت خواستی.

دستش به سمت لب...اسم رفت که بی صدا هق زدم، من لعنتی صدایی نداشتم..

صدایی نداشتم که از خودم دفاع کنم.

تا جایی که تونستم فقط تقلا کردم که محکم بازوهامو گرفت و نوچ نوچی کرد.

- هویج کوچولو داری باهام بدقلقی میکنی.

اشکم تند تند سراریز میشد که منو چ..فت خودش کرد و عصبی غرید.

- التماس کنی ولت میکنم.

دهنم عین ماهی باز و بسته میشد ولی صدایی خارج نمیشد.

کفری خندید.

- برعکس ظاهرت که شبیهشون نیست ذاتت مثل اون ح....وم ز...ده هاست.

یه اشتباه کردم از زبون اون کوفتیشون بیرون نمیاد.

از بس زیر دستش تقلا کردم عرق از صورتم سراریز میشد.

به محض اینکه روی زمین درا....کش شدم از فرصت استفاده کرد و ر...م خ....یمه زد که هق هقم بلند شد.

محکم به س...نه اش کوبیدم و س..ینشو خش انداختم که دست از سرم برداره.

- وحشی بازیتو بزار کنار، تاوان کسی که یه معذرت خواهی ساده رو بلد نیست بدتر از ایناست.

این مرد روانی بود.

دهنمو باز کردم تا بلکه صدایی ازم خارج بشه ولی این یه آروزی محال بود.

کم کم اکسیژن بهم نمیرسید خاطرات گذشته مثل نوار از جلوی چشمم رد میشد.

نمیدونم ساواش چی تو چشمام دید که سریع ازم فاصله گرفت.

بدنم مثل ویبره میلرزید.

قدرت گرفته از بلاگیکس ©