
•قــناری زبـون بســته⛔•
● •• •• •• •• •• •• •• •• •• •• •• ●
- از لج من حرف نمیزنی؟
خوشت میاد بهت دس..ت میزنم؟
تند تند سری برا مخالفت تکون دادم.
از روی ت..خت بلند شد و چنگی به موهاش زد عصبی بطری شیشه ای رو به دیوار کوبید که از ترس به سکسکه افتادم.
دستام از شدت درد بی حس شده بود و جای سرنگ خون ریزی میکرد.
- این تازه اولشه...
با بغض نگاش کردم هیچ رحمی تو کارش نبود.
- سری بعدی میندازمت جلوی س...گام تیکه پارت کنن
ببینم اون موقع هم لال مونی میگیری یا نه.
دوباره به سمتم اومد که سریع پاهامو جمع کردم.
پوزخندی زد.
- حالم بهم میخوره میبینمت.
تو نج..سی تو نح..سی تو نطفه ح..م ز..ده ای..
تنم به شدت میلرزید.
گ..ردنم از شدت گا...ی که گرفته بود میسوخت و حس میکردم با اون دن...دونای تیزش س...وراخش کرده.
دستمو باز کرد و بازوم رو م...حکم گرفت و از روی تخ...ت بلندم کرد.
اگه دستش دور ک...رم حلقه نشده بود قطعا پخش زمین میشدم.
هیچ حسی توی بد...نم نداشتم، شل شل شده بودم.
- راه بیوفت برا من ادا درنیار.
سریع با اشاره گفتم:
- من نمیتونم حرف بزنم.
- این خل بازی ها چیه؟!
پاشو ببینم...
نگاهی به اتاقش انداختم و با دیدن خودکار خواستم به سمتش برم که یقه پیراهنمو گرفت.
- گمشو از اتاق من برو بیرون نمیخوام حتی یک ثانیه تحملت کنم.
● •• •• •• •• •• •• •• •• •• •• •• ●