➖⃟👅•• #𝗣𝗮𝗿𝘁12 | نازنین 1404/1/8 | 00:50
➖⃟👅•• #𝗣𝗮𝗿𝘁12

•قــناری زبـون بســته⛔•

● •• •• •• •• •• •• •• •• •• •• •• ●

- از لج من حرف نمیزنی؟

خوشت میاد بهت دس..ت میزنم؟

تند تند سری برا مخالفت تکون دادم.

از روی ت..خت بلند شد و چنگی به موهاش زد عصبی بطری شیشه ای رو به دیوار کوبید که از ترس به سکسکه افتادم.

دستام از شدت درد بی حس شده بود و جای سرنگ خون ریزی میکرد.

- این تازه اولشه...

با بغض نگاش کردم هیچ رحمی تو کارش نبود.

- سری بعدی میندازمت جلوی س...گام تیکه پارت کنن

ببینم اون موقع هم لال مونی میگیری یا نه.

دوباره به سمتم اومد که سریع پاهامو جمع کردم.

پوزخندی زد.

- حالم بهم میخوره میبینمت.

تو نج..سی تو نح..سی تو نطفه ح..م ز..ده ای..

تنم به شدت میلرزید.

گ..ردنم از شدت گا...ی که گرفته بود میسوخت و حس میکردم با اون دن...دونای تیزش س...وراخش کرده.

دستمو باز کرد و بازوم رو م...حکم گرفت و از روی تخ...ت بلندم کرد.

اگه دستش دور ک...رم حلقه نشده بود قطعا پخش زمین میشدم.

هیچ حسی توی بد...نم نداشتم، شل شل شده بودم.

- راه بیوفت برا من ادا درنیار.

سریع با اشاره گفتم:

- من نمیتونم حرف بزنم.

-  این خل بازی ها چیه؟!

 پاشو ببینم...

نگاهی به اتاقش انداختم و با دیدن خودکار خواستم به سمتش برم که یقه پیراهنمو گرفت.

- گمشو از اتاق من برو بیرون نمیخوام حتی یک ثانیه تحملت کنم.

● •• •• •• •• •• •• •• •• •• •• •• ●

 

قدرت گرفته از بلاگیکس ©